Friday, August 5, 2011

جديــــــــــــــــــد پَ نه پَ

رفتیم کوه ... دارم چوب جمع میکنم ...
میگه می خوای با چوبا آتیش درست کنی؟
 پَ نه پَ،پشت دریاها شهریست قایقی خواهم ساخت ...
دوستم میگه امروز چندمه ؟
میگم یکم
میگه یکم مرداد ؟
پَ نه پَ، امروز یکم فروردینه ... عیدت مبارک عمو جون یه بوس بده....

بسته سیگارمو گرفته که از توش سیگار برداره ... میگه اِ اِ اِ همین یه نخه ؟
پَ نه پَ این یه دونه چشم گذاشته، بقیه رفتن قایم شدن !

به بابام میگم تلویزیونو بزن کانال دو ... میگه روشنش کنم ؟
پَ نه پَ، تو بزن دو ... من هُل میدم روشن شه ....

دارم به خواهر زادم دیکته میگم ... رسیده آخر خط میگه دایی برم سر خط ؟!
پَ نه پَ بقیشو رو فرش بنویس !
 

با دوستم رفتیم بام تهران ... یه یارو تو بانجی جامپینگ داشت بالا پایین میرفت ...
دوستم میگه اگه این کش پاره بشه می خوره زمین داغون می شه؟
پَ نه پَ، می خوره زمین هوا میره نمی دونی تا کجا میره ...
 

رفتم به همسایه مون می گم تخم مرغ داری؟
می گه می خوای غذا درست کنی؟
پَ نه پَ ، می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره!!
 

      رفتم دندونپزشکی به دکتره میگم آقای دکتر این دندون عقلم کج دراومده ... اومدم حسابشو برسی!
دکتره میگه یعنی میگی بکشمش؟!
پَ نه پَ ، گفتم دکتری ، یکم نصیحتش کنی بلکه به راه راست هدایت شه!!!!
 

آخرین نفر تو صف نون وایسادم ... زنه اومده میگه نفر اخری؟
پَ نه پَ نفر اولم چون اوسکلم اینجا وایسادم!!!!

رفتم در خونه رفيقم ...
از پشت آيفون ميگه ... تنهايی؟
پَ نه پَ ، خونه محاصره ست ... بهتره خودتو تسليم كنی ...
 

No comments: