Monday, October 3, 2005

هوا سرد است


هوا سرد است

نگاه از دریچه ای قهوه ای رو به آسمان

اشکها بی اختیار ریزان گاه بغضی در دل

نوری نیست همه جا تاریک است

خورشیدی دیگر نیست

هوا سرد است...

سر به افلاک گذاردن

در میان ابرها

در جستجوی خورشید

زمان زمانی سرد است

به عقب بر نگردد

هوا سرد است...

آبی نیست

صورتی عوض شده

سبز پژمرده است

ظلمت اندیشه ها سایه فکنده بر رنگها

هجرت سپید به ملکوت

خوش به حال سیاه

آه! هوا سرد است...

احساس دیده است خورشید را در حال طلوع

عقل می خندد که این خواب و خیال است

خواب چهره در هم می کند

و خیالی از یک ترازوی بلبل می پروراند!!!

هنوز هوا سرد است...

صدایی به گوش نمی رسد

گویی زبانها لال شده اند

چشم چشم را نمی بیند

زبان زبان را نمی فهمد

سرای مهربانان آلوده به دروغ

هوای سردی است...

از دور دستها رایحه دل مسافری به مشام می رسد

مسافری دل تنگ از جفای دنیا

نزدیکتر می روی سر در گریبان است ناامید از آسمان

اشک براق، گریبانی نورانی! روی بنما کیستی؟

خورشید دل آبی

هوا همچنان سرد است...

صبح امید نزدیک

دلها منتظر شور عشق

طلوعی دیگر کن!؟

دلت چون دریا مهربان

نورت حیات بخش رنگها

با زندگی قهر مکن!؟

جواب داد: هوا سرد است...



frash!

Sunday, September 25, 2005

مرگ عاشق


مرگ عاشق

روزیکهعاشقمیشویروزیاستکهزندگیرادوستداری
روزیکهزندگیرادوستبداریروزرضایتمندیتواست
روزیکهرضایتمندشویآنروز،روزمرگتوست

Tuesday, September 20, 2005

The Silence of the heart (سکوت دل)


سکوت دل
The Silence of the heart


زبان دل بگشودم همی خواهمش که بندم
باشد که انقلابی باز شکند این سکوت را

نعم دنیا در دست زبانبازان است
باکی ندارد این دل آنها در این خیالند

در تلاطم امواج سهمگین روزگار
پیکان روزق عقل را راست نگه دار
و گاهی به آسمان نگاه کن

Thursday, July 7, 2005

Tuesday, May 3, 2005

Guidance هدایت


هدایت (Guidance)

فیلسوفان و عالمان بر این باورند که بعد از اثبات وجود خدا و معاد می توان ذهن بیدار را با معارف مربوط به هدایت آشنا کرد.

هدایت از طریق خدا به انسان (وحی و امداد غیبی که مخصوص پیامبران و امامان می باشد) و هدایت زمینی.

بر اساس صفت کرامت و فضل الهی، خداوند برای هر نیاز انسان وسیله و راه حلی قرار داده است. لذا این نتیجه بدست می آید که هادی یا هادیانی در زمین حضور دارند و افرادی که به این مرحله از ربانیت رسیده اند می توانند به آنها رجوع کنند.

با این وصف این موهبت شامل حال انسانی که در یکی از قبایل بدوی آفریقایی زندگی می کند نمی شود! و لذا اعمال او بر اساس معیارهای عقلی که در حد اوست سنجیده می شود.

در تمام مراحل خداشناسی عقل اکسیری گرانبهاست که انسان باید به عنوان میزان و ترازویی برای سنجش اعمال خود در نظر داشته باشد. ولی از آنجا که عقل هم محدود است و هم سطح فکر افراد بسیار متفاوت است انسان همواره به دنبال چراغی است تا راه تاریک سعادت و کمال را دریابد.

عالمان اسلامی این چراغ را قرآن می دانند. ادیان دیگر هم هر کدام کتابهایی برای خود دارند.

راه نجات و کامیابی در این دنیای وانفسا را عقل و شعور انسان تعیین می کند که چگونه حق را از باطل تمیز دهد و برای سعادت خویش به جستجوی حق برود. کمال هر کس نیز به اندازه درک و شهود خودش است.

توجه: مطالب فوق به هیچ عنوان برای تبلیغ ویا نصیحت نیست تنها برای اندیشیدن!

Saturday, April 9, 2005

Energy (انرژی)


انرژی (Energy)

هنگامی که انسان غمی دارد یا از چیزی یا کسی خوشحال هست، به گونه ای در حال تخلیه انرژی این احساس است. در اینجا انرژی می تواند مثبت (خوب) باشد به هنگام شادی ویا منفی (بد) به هنگام غم. تخلیه این انرژی می تواند به شکلهای مختلفی باشد که در زیر چند نمونه معروف را یادآوری می کنم:

1- بازگو کردن حقایق دل برای نزدیکان (پدر و مادر، خواهروبرادر) ویا دوستان صمیمی

2- گریه کردن، خنده کردن ویا هرنوع فعالیتی که مربوط به انرژی احساس باشد مثل جیغ کشیدن یا ...

3- نوشتن خاطرات تلخ ویا شیرین در دفتر خاطرات

4- ...

تخلیه انرژی (اگر انرژی منفی بود تزریق انرژی می شود) برای نزدیک شدن روح انسان به نقطه تعادل است. لزوما انسانها با نرخ مساوی متعادل نمی شوند و همواره در حال نوسان حول این نقطه اند. توجه کنید که روش اول جزء بهترینها قلمداد می شود ولی تحقق شرایط آن هم که جای بحث دارد سخت تر است. (اینجاست که می گویند دوست خوب کسی است که در غم و شادی شریک انسان است!)

زیست شناسان ریشه نوسانات روحی را ناشی از تسلسل زنجیره ای از فعل و انفعالات بیولوژیکی-شیمیایی (هورمونی) می دانند ولی روانشناسان دقیقا عکس این مطلب را باور دارند و فرآیندهای هورمونی را ناشی از تغییرات روحی می دانند. اهمیت این تغییرات تا حدی است که پزشکان آن را به طول عمر افراد وابسته می دانند و حتی ممکن است باعث مرگ شود.

شاید این سوال مطرح شود که چرا باید انرژی مثبت تخلیه شود؟

انرژی مثبت خوب است ولی تا حد معقول اش. همانند هر چیز دیگری که در این دنیا حدی دارد. انباشتگی ویا بدتر از آن بالا رفتن ناگهانی انرژی مثبت بسیار خطرناک است.

شاید در مورد قرصهای شادی آور یا ecstasy شنیده باشید. مصرف این قرصها باعث می شود که تاثیر برخی از هورمونهایی که سبب ایجاد غم و ناراحتی می شوند تقلیل یابد و در عوض ترشح هورمونهای هیجان آور و شادی بخش فعال تر شود ویا مستقیما بر روی سیستم عصبی عمل کنند و هنگامی که این عوارض با منگی و سرگیجه (شنگولی!) همراه شوند عواقب تلخ و ناخوشایندی به همراه دارند.

نمودار زمانی انرژی به صورت نوسانی حول محور زمان خودش است. می توان انسانها را بر اساس معدل این انرژی در حوزه زمانی (از نظر ریاضیاتی سطح زیر نمودار آن) از شاد شاد تا مغبون غم زده طبقه بندی کرد.

ولی متاسفانه کم نیستند انسانهایی که وانمود به شادی ویا ناراحتی می کنند.

مثلا متجمل نمایان که غالبا افراد هوشمندی نیستند و زود شناخته می شوند (متاسفانه جمعیت کثیری از جوانان جزء این دسته اند). مارمولکها! که در این مورد توضیحی نمی دهم! اقلیتی هم هستند که این کار را برای خاطر دیگران انجام می دهند که اغلب افراد باهوشی هستند! (روانشناسی افراد باهوش و نخبه همواره مورد توجه خاص روانشناسان بوده است ولی چندان در این امر موفق نبوده اند!)

در کل، انسانهایی که معدل انرژی آنها بالای صفر است، انسانهای موفق تری بوده اند. حتی انسانهایی که وانمود می کنند شادند هم از این امر مستثنی نیستند. (به دلیل القای متقابل احساس خود به دیگران که دوباره به خودشان بر می گردد!)

روانشناسان توصیه می کنند که در زندگی روزمره سعی کنید شرایط را طوری به دست خود تغییر دهید که خود و دیگران را شاد کنید!


Thursday, March 17, 2005

Honesty and Confidence راستی و اعتماد


راستی و اعتماد (Honesty and Confidence)

برزگترین مشکل ما آدمها اینست که نمی توانیم با هم کاملا رو راست باشیم حتی وقتی که پای مرگ و زندگی در میان است! شایدهم چنین نگرشی به طور مطلق دست نیافتنیست چون شناخت متقابلی که باعث اعتماد نفس به نفس میشود گوهری است که براحتی قابل حصول نیست و محتاج گذر زمان می باشد. فانوس ره صدق و خلوص شناختی است که سایه اعتماد بر زندگی می افکند.

گستردگی ارتباطات انسانی به نرخ سازش انسانها بر می گردد که یگانه اکسیر محرک آن اعتماد می باشد. حال این سوال مطرح می شود که اعتماد از کجا سرچشمه می گیرد؟

اگر اعتماد را به عنوان یک متغیر اجتماعی تعریف کنیم می توان در مورد خواص آن بیشتر بحث کرد.

اعتماد مانند بسیاری از متغیرهای اجتماعی اصطلاحا "متغیر با زمان" و "علی" و "غیر خطی و در مواردی تکه ای خطی" است. اعتماد متغیری بسیار بسیار پیچیده است چون تمام جنبه های اشخاص را در بر می گیرد و تعریف انتزاعی آن کاری بسی عبث است. هر چی بیشتر در مورد آن بحث شود پیچیدگی آن بیشتر مشهود می شود. اعتماد متغیری نسبی است و مقیاسی برای آن تعریف نشده است لذا تنها می توان بین دو متغیرکاملا همجنس که در دو وجود مختلف تعریف شده است، تفاوتی قایل شد. توجه کنید که میزان (وسیله وزن کردن) ما در این سنجش شناخت است.

Monday, February 14, 2005

Feelings (احساسات)


Feelings
(احساسات)

روانشناسان بر آنند که احساسات بشری نشات گرفته از 4 حس بنیادی اند که 3 تای آنها بد و تنها یکی خوب است.

1-ترس 2-دلهره یا نگرانی 3-غم 4-شادی
fear stress grief happiness

برای مثال وقتی انسان عاشق می شود ممکن است هم شاد باشد و هم نگران. بیان این مطلب تا اندازه ای کلیشه ای به نظر می رسد. از این جهت که ما به دنبال آن هستیم که هر حسی را در هر لحظه و مکانی به صورت تابعی از 4 حس بنیادی مستقل تعریف کنیم.

آنچه به ذهن خطور می کند این است که مصداقهای طبیعی کاملا با تعاریف سازگار نیستند. البته چنین نتیجه گیری هم کاملا عجولانه به نظر می رسد. زیرا احساس ذاتا قابل تعریف نیست! احساس همان چیزی است انسان حس می کند و بس. لهذا نمادها، نشانها، کلمات و آلات ساده سازی دیگر همچون زبان (Language) هیچکدام توان بیان آن را ندارند لااقل به طور کامل.

برای مثال حس "امید" نه تنها در افراد مختلف متفاوت است بلکه در هر جنبه ای از روحیات افراد عوض می شود. ولی به طور اجماع حسی خوب محسوب شده در گروه 4 قرار می گیرد.

شالوده پیشرفت بشریت به صورت گروهی بر اساس احساس و القای متقابل آن بوده است. اختراعاتی چون زبان خواندن و نوشتن درعصر قدیم و emoticonها و اختصارات و اصطلاحات اینترنتی (مانند brb و ...) در عصر جدید همگی در راستای شفاف سازی این مهم بوده است. حتی تمام شاخه های علوم نیز در این راه (القای احساسات) از دیرباز به بشر خدمت کرده اند. توجه کنید که در اینجا از لفظ "القاء" استفاده شده است و نه "انتقال" که دلیل آن هم آشکار است. چون هیچ وسیله ای برای القای کامل (انتقال) اختراع نشده است.

نوزاد در حال گریه، CIA، آبی و... اینها همگی علایمند! چه القاءاتی در شما ایجاد می کنند؟ ممکن است به موضوعاتی چون "گرسنگی" و "Central Intelligence Agency" و آسمان بیاندیشید و یا "تشنگی" و "سیاه یا فضولی(!)" و آرامش. در هر حال هر شخصی با دیدن هر نمادی مجموعه ای از احساسات به مغزش خطور می کند. حتی احساسات خوانندگان این وبلاگ هم کاملا با هم یکی نیست. (مثلا ممکن است برای نویسنده افسوس بخورید که برقم چه بلاها بر سر آدم نمی یاره!!!!)

خالی از شوخی، ملتها، دولتها، مردم همگی میلیاردها دلار در این رابطه خرج می کنند. شرکتهای برزگی که برای القای مشتریان خود دست به هر گونه تبلیغاتی از قبیل سیاسی، مذهبی، جنسی و... برای عوام فریبی می پردازند.

در پایان چند سوال باقی می ماند:

یک اینکه آیا احساس تجزیه پذیر است؟ و اگر بله تا چه حد و کلا چرا؟

نقش احساسات در تکامل تقابلات انسانها چگونه بوده است؟

اینکه القا بهتر است یا انتقال؟ چرا؟

چه برآوردی از آینده دارید؟

سوال که زیاد هست ...